متن کتاب قصه صوتی تیلو داره گم میشه
تیلوو داره گم میشه
سلام من تیلوو هستم با دو تا چشم سیاه و بزرگ و موهای فر قرمز. قدم از تمام دوستام کوتاه تره ولی از بیشترشون بزرگترم. من یه مامان مهربون دارم نمی دونم مامان شما چجوریه، ولی فکر کنم مامان من مهربون ترین و قشنگ ترین مامان باشه. اون به من قول داده اگه فردا هوا بارونی نباشه منو با خودش ببره خرید. آخه من عاشق نون خریدنم بوی نون بعد از بوی غذا و بعد از بوی بغل مامان بهترین بوی دنیاست.
البته بوی گل های باغچه مامان بزرگم رو یادم رفت ههه.
امروز هوا آفتابیه و من و مامان می ریم نونوایی بعدم توی راه مامان بهم می گه دستش رو تو خیابون ول نکنم چون خیابون خیلی شلوغه، ممکنه همدیگه رو گم کنیم. ههههه اون وقت من چیکار کنم ؟؟
اینجا نونواییه. نون ها توی تنور اند ولی هنوز آماده نیستن! به نظرم اگه تا ده بشمرم نوبت مامان نمی شه. مامان تو صف نون دوست جدید پیدا کرده. آخه دوست جدیدشم پیره و عصا داره مامان خیلی باهاش مهربونه. من حوصله ام سر رفته دلم می خواد فقط با من حرف بزنه، آخه مامان منه!!!
به نظرم یه صدایی می آد صدائه یک کم عجیبه ولی انگار صدای یه سگه. وای آره یه سگ خلخالی خوشگل و کوچولو بیرون مغازه داره نگام می کنم. دلم می خواهد برم پیشش. ولی به مامان قول دادم!!
و…