متن کتاب قصه ریزاسور و زمین سکسکه ای
ریزاسور و زمین سکسکه ای
من ریزاسور هستم. ریزه میزه ترین و قهرمان ترین دایناسور روی زمین. من قهرمانم چون امروز وقتی با دانیدور بازی می کردیم توی شکم زمین قیری ویلی شد و سکسکه اش گرفت. اون وقت درخت ها تکون تکون خوردن و سنگ ها لرزیدن.
فرار فرار کنید !!! همه ترسیده بودن منم یه کمی ترسیده بودم یک کمی هم می لرزیدم یعنی یه کمی بیشتر از یه کمی اما جیغ نزدم فرارم نکردم چون می دونستم هر جا برم بازم روی زمینم. روی همین زمین سکسکه ای. فرار فرار فرار کنید.
به جاش دم دانید دو رو گرفتم و پریدم زیر میز. حالا جامون فکر کنم امن بود دانور شروع کرد به گریه کردن. منم شروع کردم به شمردن. هنوز تا هشت نشمرده بودیم که سکسکه زمین بند اومد. اما ما گیر افتاده بودیم. دانور بلندتر گریه کرد. منم به جای گریه تق و تق و تق روی سنگ ها کوبیدم و دوباره شمردم.
اینجا که صدایی می آد!!! یک دو سه چهار ریزاسور صدای ریزاسوره. هنوز به ده نرسیده بودم که نجاتمون دادن. این جوری شد که من قهرمان ترین بچه دایناسور جنگل شدم .
خب حالا تو هم با بزرگترها ریزاسور بازی کن. چجوری ؟؟ اینجوری که اول فکر کن زمین سکسکه اش گرفته و بالا و پایین می پره، بعدشم مثل ریاسور در جاهای امن خونه قایم شو.