
اگر خودت فرزند میانی هستی یا یکی از فرزندانت در این جایگاه قرار دارد، احتمالا بارها شنیده ای که چیزی به نام سندرم فرزند میانی وجود دارد. اما آیا واقعا چنین پدیده ای علمی و واقعی است یا فقط یک باور عامیانه بین والدین و اطرافیان؟
در باور عمومی، سندرم فرزند میانی به حالتی گفته می شود که در آن فرزند وسط احساس می کند نادیده گرفته شده، مورد توجه قرار نمی گیرد یا حتی از سوی والدین کمتر از سایر فرزندان حمایت می شود. گفته می شود همین جایگاه تولد می تواند روی شکل گیری شخصیت، اعتمادبه نفس و نوع روابط اجتماعی او در آینده تأثیر بگذارد.
در این مقاله به بررسی علمی و روان شناختی سندرم فرزند میانی می پردازیم تا ببینیم آیا این باور پشتوانه ای در پژوهش های علمی دارد یا خیر.
آیا سندرم فرزند میانی واقعا وجود دارد؟
در دهه 1960، روان شناس مشهور آلفرد آدلر نظریه ای درباره «تأثیر ترتیب تولد بر شکل گیری شخصیت» ارائه کرد. بر اساس دیدگاه او، هر کودک در یک خانواده و با والدینی مشابه با توجه به جایگاه تولدش (اول، وسط یا آخر) شخصیت متفاوتی پیدا می کند.
نگاهی کوتاه به نظریه آدلر:
- فرزند اول: معمولا مسئولیت پذیر، جدی و گاهی سلطه جو است، زیرا والدین از او انتظار زیادی دارند.
- فرزند آخر: اغلب نازپرورده است و احساس می کند همیشه باید مورد حمایت باشد.
- فرزند میانی: معمولا آرام، منطقی و صلح طلب است، اما ممکن است در پیدا کردن جایگاه خود میان خواهر و برادرها دچار چالش شود.
این نظریه باعث شد روان شناسان در دهه های بعد با دقت بیشتری به تأثیر ترتیب تولد بر رشد روانی و اجتماعی کودکان بپردازند. بااین حال، باید یادآور شد که نظریه آدلر، صرفا یک دیدگاه اولیه بود و تحقیقات بعدی نتایج متناقضی درباره تأثیر واقعی ترتیب تولد نشان داده اند.
ویژگی های شخصیتی فرزندان میانی
یکی از سؤالات رایج والدین این است که آیا واقعا فرزندان میانی ویژگی های مشترکی دارند یا خیر؟ در ادامه به برخی از باورهای عمومی درباره ی خصوصیات شخصیتی آن ها اشاره می کنیم و سپس نگاهی علمی تر به آن خواهیم داشت.
شخصیت
فرزندان میانی معمولا میان دو قطب شخصیتی متفاوت قرار می گیرند: فرزند اول که قوی و با اراده است و فرزند آخر که مورد توجه و نازپرورده تر است. همین موقعیت باعث می شود فرزند وسط گاهی احساس کند دیده نمی شود و شخصیتش در سایه ی دیگران قرار گرفته است.
در خانواده های ایرانی، این موضوع می تواند با جملاتی مثل «تو بزرگ تر نیستی که کمکم کنی و کوچکتر هم نیستی که ناز کنم» همراه باشد. چنین رویکردهایی به مرور حس بی اهمیت بودن را در فرزند میانی تقویت می کند.
روابط خانوادگی
فرزندان میانی ممکن است احساس کنند در مقایسه با خواهر و برادرهایشان جایگاه برابری در توجه والدین ندارند. والدین معمولا از فرزند اول انتظار کمک و مسئولیت پذیری دارند و به فرزند آخر هم توجه ویژه نشان می دهند. در این میان، فرزند وسط ممکن است احساس کند سهم او از محبت کمتر است.
رقابت
یکی از شاخص ترین ویژگی های روانی در سندرم فرزند میانی، میل به رقابت برای جلب توجه والدین است. کودک ممکن است برای اثبات خود در درس، ورزش یا حتی رفتارهای اجتماعی بیشتر تلاش کند. گاهی هم در نقش میانجی و صلح جو بین خواهر و برادرها قرار می گیرد تا از تنش ها دور بماند.
احساس نادیده گرفته شدن
بسیاری از فرزندان میانی گزارش می کنند که هیچ گاه «فرزند محبوب» نبوده اند. والدین ممکن است فرزند اول را به خاطر موفقیت ها و فرزند آخر را به خاطر معصومیتش تحسین کنند. در نتیجه، فرزند وسط احساس می کند در هیچ یک از این نقش ها جایی ندارد.
تأثیرات سندرم فرزند میانی در بزرگسالی
بسیاری از روان شناسان معتقدند که تأثیرات جایگاه تولد در کودکی می تواند تا بزرگسالی ادامه یابد. اگر یک کودک در دوران رشد احساس نادیده گرفته شدن داشته باشد، ممکن است این حس در روابط عاطفی، کاری یا حتی دوستی هایش در بزرگسالی هم ادامه پیدا کند.
برای مثال:
- چنین افرادی ممکن است در روابط عاطفی وابستگی بیش از حد نشان دهند و همیشه نگران از دست دادن محبت طرف مقابل باشند.
- ممکن است در محیط کار به دنبال تأیید دیگران باشند یا ترجیح دهند در نقش میانجی ظاهر شوند.
- گاهی نیز احساس می کنند هیچ گاه «اولویت اصلی» کسی نیستند، چه در دوستی، چه در ازدواج.
نظر پژوهش های علمی درباره سندرم فرزند میانی
با وجود باورهای گسترده درباره سندرم فرزند میانی، تحقیقات علمی هنوز به نتیجه ی قطعی نرسیده اند.
پژوهش های مختلفی تأثیر ترتیب تولد را بر مواردی مانند افسردگی، اضطراب، وسواس، و حتی اختلالات تغذیه بررسی کرده اند، اما نتایج آن ها بسیار متناقض است.
برای نمونه:
- در یک پژوهش در سال 2019، مشخص شد فرزندان میانی کمتر از سایرین با والدین خود درباره ی موضوعات حساس مانند آموزش جنسی گفت وگو می کنند. این موضوع می تواند نشانه ای از فاصله ی عاطفی بیشتر میان والدین و فرزندان میانی باشد.
- مطالعه ای دیگر در سال 1998 نشان داد فرزندان میانی کمتر از بقیه احساس نزدیکی به مادر خود دارند و در شرایط استرس زا تمایل کمتری به مراجعه به والدین نشان می دهند.
- بررسی ای در سال 2016 روی دانشجویان نشان داد فرزندان میانی کمتر خانواده محور هستند و احتمال بیشتری دارد که دچار کمال گرایی ناسالم شوند؛ یعنی همیشه بخواهند همه چیز دقیق و بدون نقص پیش برود.
با این حال، باید دانست که هیچ کدام از این یافته ها به تنهایی نمی توانند ثابت کنند ترتیب تولد مستقیما بر شخصیت اثر دارد.
پژوهشی بزرگ در سال 2015 روی بیش از 20 هزار نفر در کشورهای مختلف، از جمله آمریکا، بریتانیا و آلمان نشان داد ترتیب تولد تأثیر قابل توجهی بر ویژگی های اصلی شخصیت مانند برون گرایی یا ثبات هیجانی ندارد.
به عبارت دیگر، ممکن است فرزند میانی بودن تأثیراتی بر تجربه ی زندگی داشته باشد، اما نمی توان گفت که به طور قطعی شخصیت افراد را شکل می دهد.
سخنی از نی نی تینی
در نهایت باید گفت که سندرم فرزند میانی بیشتر از آنکه یک قانون علمی قطعی باشد، نوعی برداشت عمومی از تفاوت های رفتاری میان فرزندان است.
عوامل بسیار زیادی از جمله سبک تربیتی والدین، وضعیت مالی خانواده، میزان ارتباط عاطفی و حتی فاصله ی سنی میان فرزندان می تواند بر رشد شخصیت کودک اثر بگذارد.
بنابراین، اگر فرزند میانی در خانواده ات داری، مهم ترین نکته این است که او را به رسمیت بشناسی، در تصمیم ها مشارکت بدهی و به حرف هایش گوش کنی.
احساس تعلق و دیده شدن، بهترین دارو برای جلوگیری از شکل گیری حس نادیده گرفته شدن در کودکان است.
آیا شما یا یکی از فرزندانتان در جایگاه «فرزند وسط» هستید؟
تجربه تان از رفتار خانواده، خواهر و برادرها یا احساسات دوران کودکی چگونه بوده است؟
دیدگاهتان را در بخش نظرات با ما به اشتراک بگذارید تا گفت وگویی صمیمی و مفید درباره ی سندرم فرزند میانی شکل بگیرد.